بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر شريعتی، پس از ذکر دلايل اسلام آوردن ايرانيان و تفاوت جامعه شناختی از حرکت  به نظام،  اشاره به بارز شدن مختصات جديدی می کند که به تعبير خودش تشيع صفوی نام دارد. او اشاره می کند که سلطنت صفوی، برای حفظ و افزايش اقتدار خودش مبتنی بر همراهی توده مردم، مقابل تسنن حاکم بر عثمانی از احساسات مذهبی سوء استفاده کرد. در واقع، جنگ شيعه و سنی و همراهی خواص آن زمان در دامن زدن به اين موضوع، عوام و توده مردم را از مسايل مهمتر که شروع اضمحلال اقتدار جهانی اسلام را به دنبال داشت، غافل کرد و مدل مذهب-مليت، مونتاژ! شد. يعنی، " دستگاههای تبليغی صفويه، بر خصوصيات ويژه و موارد اختلاف شيعه و سنی تکيه انحصاری کردند، و موارد اشتراک با آنها را متروک گذاشتند و در نتيجه جدايي مذهبی، جدايي اجتماعی و فرهنگی، و طبيعتاً جدايي ملی و سياسی را بشدت بيشتری تحقق بخشيدند." دکتر، همچنين اشاره می کند " اين جنگ زرگری که امروز در دنيای اسلام تشديد شده است، جنگ تشيع علوی و تسنن محمدی نيست. اين جنگ که با برنامه های منظم و بودجه و حساب و تاکتيک دقيق، اجرا می شود؛ بعد از بيداری مجدد اسلام است. نقشه اصلی، تفرقه افکنی در پشت جبهه طرح اتحاد و تفاهم مسلمانان در برابر خطر مشترک صهيونيزم است."  بر اين مبنا، وصايت در تشيع علوی که به معنی توصيه پيغمبر به فرمان خدا و برای نشان دادن لايق ترين و ذيحق ترين بر مبنای علم و تقوی که در خاندان پاک اوست؛ در تشيع صفوی به اصل حکومت انتصابی موروثی بر مبنای نژاد و قرابت خانوادگی، معنی شد. اجتهاد، از عامل حرکت تکاملی در بينش مذهبی تشيع علوی به مانع هر تحول در تشيع صفوی تعبير شد. انتظار، در تشيع علوی که به معنی خودسازی و آمادگی عملی برای اصلاح و ايمان قاطع به زوال ظلم و پيروزی انسانهای صالح است، به وادادگی و تسليم وضع موجود شدن و توجيه فساد و جبری ديدن هر چيز و محکوميت قبلی هر حرکت اصلاحی، در تشيع صفوی تعبير شد. مسؤليت مردم درزمان غيبت، در تعيين سرنوشت و برای تعيين رهبر آگاه و مسؤل و پاک که بتواند جانشين امام زمان معصوم  غايب باشد، به سلب مسؤليت و تعطيلی همه احکام اجتماعی اسلام و غير مشروع بودن قبول هر مسؤليت اجتماعی، تعبير شد.

و يک نکته تاريخی؛

بعد از تغسيل پيکر مطهر پيغمبر (ص)  توسط اميرالمؤمنين (ع) و مکر سقيفه بنی ساعده، ابوسفيان ( اين مسلمان شده اجباری بعد از فتح مکه)، در خانه حضرت زهرا (س)، سکوت را روا نمی دارد و از ولايت! دست بردار نيست و فرياد می کشد " به خدا سوگند، انقلابی را می بينم که جز با خون آرام نمی گيرد." سپس به امير المؤمنين (ع) خطاب می کند که " دستت را بده تا با تو بيعت کنم، اگر بخواهی مدينه را عليه ابوفضيل ( ابوبکر) از پياده و سواره پر می کنم."  اما، اميرالمؤمنين در پاسخ اين دشمن خطرناک اسلام که در لباس شيعه علی آمده است، با نگاههای تند فرمود " چقدر کينه تو نسبت به اسلام، طولانی شد ابوسفيان. برو! به سواره و پياده ات، نيازی ندارم." و چنين شد که بخاطر حفظ وحدت مسلمانان و حفظ موجوديت اسلام نوپا، سکوتی 25 ساله کرد و به تبعش، شيعيان واقعی اش هم مثل ابوذر، سلمان و مقداد و مالک و ديگران هم همان کردند.